بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم...فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم...بخواب آرام جان من کنارت بودم و هستم...بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم...
بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم
فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم
بخواب آرام جان من کنارت بودم و هستم
بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو به این روز و شب تارم
چه میشد گر سحر میشد دلم بی تاب روی تو
نوازش کن مرا هر دم که من بی عشق بیمارم
به چشمانت قسم عشقم که بی عشق تو میمیرم
فدای پاکیت گردم گل زیبا و بی خارم
تمام آرزوی من ، بخواب آرام چون هستم
نوازش می کنم مویت بخواب آرام ، بیدارم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخواب اي دختر آرام مهتاب
ببين گلهاي ميخک خسته هستند
تمام اشک هايم تا بخوابي
ميان مخمل چشمم شکستند
بخواب اي پونه باغ شکفتن
گل اندوه امشب زرد زردست
هوا را زرد کرده عطر پاييز
فضاي پاک ايوان سرد سردست
بخواب اي غنچه بي تاب احساس
فضاي شهر شب بو ها طلايي ست
بهار سبز عاشقها خزانست
خزان بي قراران بي وفايي ست
بخواب اي مرغ نا آرام دريا
گل آرامشم تنهاي تنهاست
اگر امشب ز بي تابي نخوابي
دلم تا صبح در چنگال غم هاست
بخواب اي شبنم نيلوفر دل
دو چشمان تو رنگ موج درياست
ميان کوچه هاي زندگاني
گل شادي فقط در باغ روياست
بخواب اي هديه ناز سپيده
که دنيا يک گذرگاه عجيب است
هميشه نغمه مرغان عاشق
پر از يک حس نمناک و غريب است
بخواب اي برگ تبدار شقايق
بدان عاشق هميشه ارغواني ست
همين حالا کنار بستري سرد
دلي در آرزوي مهرباني ست
بخواب اي لذت سرشار پرواز
فضاي قلب شب بو ها بهاري است
پرستو هم نمي ماند به بک شهر
هميشه هجرتش از بي قراري است
بخواب اي بوته ناز گل سرخ
تمام شاخه ها از غم خميدند
تمام کودکان در خواب نوشين
به اوج آرزوهاشان رسيدند
بخواب اي يادگار شهر رويا
که اشکم گونه ها را سرخ و تر کرد
بخواب اي راز سبز آرزويم
علاج درد پيچک ها رهايي ست
اگر ديدي گلي مي لرزد از اشک
بدان اندوهش از رنج جدايي است
بخواب اي آشنا با خلوت شب
دلم در آرزويش تنگ تنگ است
نمي داني که او وقتي بيايد
بلور اشکهايم چه قشنگ است
بخواب اي آفتاب بي غروبم
شب تنهايي دل ها درازست
دعايت مي کنم هر شب همين وقت
که درهاي دعا تا صبح بازست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لالا لالا همه در خواب نازن ، دیگه چیزی ندارن که ببازن
بخواب آروم نه این که وقت خوابه ، بخواب ای گل که بیداری عذابه
نترس از دست بی قانون فردا ، بخواب جونم که قانون داره دنیا
بخواب آروم گل گلدونه خونه ، که بیرون تا بخوای نامهربونه
لالا لالا که قلبم زیرو رو شد ، که دست عاشقم پیش تو رو شد
که بازم این دلم دیوونگی کرد ، که این دیوونه با عشق زندگی کرد
بخواب ای گل الهی در نمونی ، نگیره بغضت از نامهربونی
بخواب جونم که در ها رو ببندم نخواه از من که با گریه بخندم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخواب ای نازنین شب را نگاهت کرده بی خواب
بخواب ای قلب پر تشویش و بی تاب
بخواب ای روی چون مهتاب تو از دور پیدا
بخواب ای چشم مخمورت به وسعت همچو دریا
بخواب ای آرزوی وهم انگیز
بخواب ای درد شب های غم انگیز
بخواب ای شبنم گل های مریم
بخواب ای خنده ات بر قلب من مرحم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درد داري، به تو لب دوختن آ موخته اند
به تو در مدرسه ات سوختن آموخته اند
زخم اي كاش در اين مرحله تركت بكند
درد داري و كسي نيست كه دركت بكند
سرِ تو گرم از آتش، سرِ تو گرم از دود
خلق:سرگرمِ ضريحي كه النگوي تو بود
...
چشمِ اميد به اين خلق چرا ميدوزي؟
خلق: سرگرمِ خرافه ست نه اتش سوزي
خلقِ : به نانِ جو و سيريِ امشب راضيست
خلق: سرگرمِ تو ، نه ، گرمِِ سياست بازيست
درد داري و كسي نيست به دادت برسد
بودنِ درد قرار است به عادت برسد
لال باشم اگر از داغ تنت ننويسم
ننگ بر من اگر از سوختنت ننويسم
بغض در لهجه ي نطق قوي ام افتاده ست
آتش از مدرسه در مثنوي ام افتاده ست
قصه سوختنِ مدرسه ها تكراريست
آتشي بوده كه بر شانه مردم جاريست
آفت از هدفونِ جهل است كه در گوش شماست
مارضحاك (خرافه ست) كه بر دوش شما ست
، ،
بغضم اندازه يك باغ شكفتن دارد
درد با مردمِ بي درد چه گفتن دارد؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دارند مرا از زمین می کشند بیرون
ز آغوش ِ تو
چیزی بگو
ببین
جز من تویی که مانده ای
بگو
جای تو، من مُرده ام ..
دستم را بگیر
قرارگذاشته بودم
حالا که خانه دارد می ریزد
در آغوش ِ تو فرو بریزم
از چه لرزیدی آذرآبادگان من... ؟
هموطنان آذری ، تمام ایران در سوگ تو بنشسته است ..بنگر اطرافت را ، ترک ، لر ، بلوچ و ... در ماتمت شریک اند.کاش می شد مرهمی بر دلت گذاشت.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ-
تیرگان
« آرش » کنار قله البرز سربلند
با قامتی به هیات سرو فرازمند
در هاله ای ز نور سحرگاهی سپند
برپا ستاده بود
در چله کمان غرور آفرین خویش
تیر از پی رهایی میهن نهاده بود
با یاد و نام نامی دادار مهربان
سربرفراشت زمزمه خوان سوی آسمان
با نیروی خدایی و افزونترین توان
تیر از کمان کشید
آن را نه از کمان که ز ژرفای جان کشید
اکنون هزاره ها سپری شد از آن زمان
تا تیر جان خویش به باد وزان سپرد
شد پاره پاره پیکر و افتاد و جان سپرد
جان عزیز را به ره آرمان سپرد
آرش حماسه ای ست به تایخ جاودان
ایران بجاست همچو مه و مهر و آسمان
بادا هزاره های دگر باز در جهان
کوروش آسوده بخواب,ما بیداریم.......
:: بازدید از این مطلب : 300
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8