گاهی وقتا ...دیر می شود ...بی انکه بدانی ....پایان میگیرد ...حتی راهی که نباید بروی ...حتی کلماتی که نباید به زبان بیاری....
گاهی وقتا هم دلتنگی نه زمان میشناسد نه مکان .....شاید به اشتباه باز از سر دلتنگی و خاطرات گذشته دل هوای نوشتن و حرف زدن کرده ......
گاهی کاش زمان به عقب بر میگشت..... به ان دوران که بچه بازیگوش بیش نبودم ...به دور از هیاهوی این مردمان که دلت را آن قد به درد میاورن که نه مفهوم حرفایت را می فهمی نه پریشانی حال خرابت را ......
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی
که بلغزد بر من من خودم هستم
و یک حس غریب که
به صد عشق و هوس می ارزد
من نه عاشق هستم
نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی هستم که
مرا از پس دیوانگی ام می فهمد
دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تورا دوست نمیدارد،کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری. اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید.
نمیدونم شعر از کیه... خواننده اصلیش استاد تورج شعبانخوانی است که با گیتار همراهی شده.در دستگاه شور اجرا شده و من از سه تار در همراهی کلام استفاده کردم(ترانه اصلی رو گیتار همراهی کرده). امید که بپسندید.
امروز روز پنجمی هست که هیچ خبری ازش ندارم . کی فکرش رو میکرد کسی که برای 2 روز دوری ، اون هم بخاطر مسافرت اینقدر اشک ریخت که چشماش باز نمی شد حالا به این راحتی بره و ازش خبری نشه . حتما کسی رو پیدا کرده که بهتر درکش میکنه ، امید وارم حد اقل اینطوری باشه ...
تالش، سرزمینی که در روزگاران کهن به منطقه وسیعی گفته میشد که از شمال با آلبانیای قفقاز، و از شرق به دریای خزر و از جنوب به اسپیهرو یا سپیدرود و از آن به حدود مارلیک یا عمارلوی کنونی میرسید و از غرب نیز دشت و پهنه اردبیل، مغان و منطقهٔ کوهستانی نیر و سراب را دربر میگرفت.
تالشیها در نیمه دوم قرن هجدهم بعد از کشته شدن نادرشاه و آغاز هرج و مرج در ایران استقلال خود را به دست آوردن و حکومت خوانین تالشی را تاسیس کردند و شهر لنکران را به عنوان پایتخت خود انتخاب نمودند. ناگفته نماند که لنکران از قدیمترین زمان تا به حال مرکز سکونت تالشیها به شمار میرود. در سال ۱۸۱۳ میلادی با امضای عهدنامه گلستان بخشی از تالش به روسیه پیوست ودر سال ۱۸۲۸ میلادی با امضای عهدنامه ترکمن چای این پیوند تصویب و تثبیت گردید تالشیها به دو قسمت تقسیم شدند. یک قسمت آن تحت سلطه روسیه و بخش دیگر آن تحت حاکمیت دولت ایران قرار گرفت. البته این بخشی از تاریخ پرفراز و نشیب تالشان میباشد.
:: بازدید از این مطلب : 183
منطقه قومی تالش که یکی از نواحی ایرانی محل سکونت قوم تالش است با مساحتی حدود ۲۳۷۳ کیلومتر مربع که در شمال غرب گیلان قرار دارد، یک چهارم خاک استان را تشکیل میدهد. این شهرستان که نام خود را از قوم تالش گرفته و به استناد منابع و شواهد بسیار، بازمانده اقوام کادوس باستان و از همسایگان دیرین قوم گیل میباشد، از غرب به استان اردبیل، از شمال به آستارا و از جنوب به رودبار و از شرق به دریای خزر و انزلی محدود شده و شامل شهرستانهای تالش، ماسال وشاندرمن، رضوانشهر، صومعه سرا ،فومن ،شفت , همچنین اکثریت مردم از شهرستانهای فومن و شفت صومعه سرا تالش زبان میباشد.
تالش از سه جهت به کوههای تالش که ادامه رشته کوههای البرز هستند و از طرف دیگر به دریای خزر منتهی میشود. کشف آثار تمدن ۴۵۰۰ ساله در ییلاق (نوه دیی) تالش جلوههای بیشتری به این منطقه خوش آب و هوا دادهاست.
مردم تالش به زبان تالشی تکلم مینمایند. بخش اعظمی از تالش طی عهدنامههای گلستان و ترکمانچای از آن جدا شده و به روسیه ملحق شدند.
:: بازدید از این مطلب : 198
تالش نام یکی از مردمهای ایرانیتبار است که سکونتگاه اصلی آنها در البرز غربی از جنوب شرقی جمهوری آذربایجان آغاز شده و تا شمال غربی استان گیلان و استان اردبیل۱ در ایران ادامه دارد.
در استان گیلان زبان خود را حفظ کردهاند. منطقه شمالی تالش را ولایت گشتاسفی(تالش گشتاسبی) نامیده میشد که امروزه در جمهوری آذربایجان قرار دارد.
منابع رسمی دولت جمهوری آذربایجان شمار تالشان آن کشور را در سال ۲۰۰۹ برابر با ۱۱۲ هزار نفر ذکر کردهاند که ۱٫۳ درصد از مردم این کشور را تشکیل میدهد. این منابع شمار تالشهای جمهوری آذربایجان در سال ۱۹۹۹ را ۷۶٬۸۰۰ نفر یاد کردهبودند. تالشان خود اما معتقدند که تعداد اقلیت تالش در جمهوری آذربایجان بسیار بیشتر از تعداد و بیش از ۵۰۰ هزار نفر است. به باور تالشها، شمار تالشان در ایران نیز ۶۰۰ هزار نفر است
:: بازدید از این مطلب : 237
بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم...فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم...بخواب آرام جان من کنارت بودم و هستم...بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم...
خاک را آب زنده میکند، آتش را باد. خاک آتش را خاموش میکند و باد خاک را با خودش میبرد. آب اگر به اندازه نباشد، خاک بارور نمیشود، آتش اگر زیادی داغ باشد، خاک را میسوزاند، ....
من که هم آب دارم و هم خاک، هم از آتشم، هم از باد چه کنم؟