من,از وقتی مادرم مرد .
روزانه های من
وای خدا . نمیخوام نق بزنم ولی به خدا الان حالم خیلی بده !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بغض داره خفم میکنه . میخوام داد بزنم . میخوام گریه کنـــــــــم .
يه راه ميخوام براي اروم كردن خودم .
به خدا من دختر كثيف و هرزه اي يا هرچي كه ممكنه فكر كنيد نيستم
اما الان دل ميخواد ارشينو بغل كنم و گريه كنم !!
دلم ميخواد تو بغلش زار بزنم و خالي شم .
بدترين غم دنيا تنهاييه . اينكه خونتون سوت و كور باشه .
اينكه هيچكس توش نباشه كه شما عاشقش باشين
واقعا دلم گرفته . خيلي هم گرفته !!بيشتر از هروقت ديگه اي !
اگه ميذاشتن ميرفتم بيرون . چيز هايي كه ميبينم اما نميتونم بنويسم اينجا داره
داغونم ميكنه !
گريه ميخوام ..... گريه با صداي بلند ... .
تابستون كه بدتر ميشه . لااقل هرروز ميرفتم مدرسه و دوستامو ميديدم و همه چيز
فراموشم ميشد اما اينجوري خونه بايد . . . .
ای بـــــــــــابــــــــــــــا ! من هم با اين اعصابم درگيــــــــــــــــرمـــــا !!!
مهم نيست حالا بريم سراغ اصل اپ .
از ديروز شروع ميكنم :
ديروز روز به معناي واقعي كلمه گند و مسخره اي بود !! تا نزديكاي ۱۲ شب !!
كـــــه از صفحه ي اندازه كف دست موبايل من نور به اتاق تاريك تابيد و همه جاروشن شد !
نگاه كرديم و ديديم : 1 reseved message !!
خلاصه همين سرگرمي شد تــــــــــــــــــــــــــا ساعت 4 صبح !!
ميخواستم بنويسم چيا بهم گفتيم منو اون ديگه گفتم بي خيالش شويم !
فقط گفت حالم بده !!! من پرسيدم چـــــــــرا ! تو ترك عادتي
گفت اره !!! دور مشروبات الكلي رو با زغال خط كشيدم !!
من گفتم ايول بابا ! كي ارشادت كرد !
گفت"خواهرم . دلم براش ميسوزه فقط 14 سالشه اما هرشب دعوا هاي منو مامان بابامو ميبينه !
شبا هم همش گريه ميكنه ! از داشتن داداشي مثه من افتخار نكرده هرگز !! ميدونم دلش
ميخواد من نباشم !! من انقدر ادم بي مصرفي ام !! ؟ "
انقدر ناراحت شدم اينو گفت !!!
ساعت 5 خوابيدم ساعت يه ربع به 8 بيدار شدم شبيه ...... درس خودنم .
كلا امروز فقط درس خودندم ! همين !!!!!
كاش امشب هم دلش گرفته باشه S بده ! نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه !
يادم نبود ! فردا امتحان دارم نگرفته باشه بحتره
اوه اوه چندوقته نرفتم سر قبر مامانم !! يادم نبود !! فردا بعد امتحان ميرم.
خلاصه انكه دوروز تو چند خط خلاصه شد !!
حالم واقعا خوب نیست !!! دلم برای گریه تنگ شده ! ۳ خرداد روزمادره !!
مادر !!!!!!! کسی که فقط ۱۶ سال با هام بود !!!!!!!!!
اره باید گفت خدا خواسته !! لابد خواسته دیگه !!
فقط نمیدونم چرا کسی نمیپرسه تو دلت چی میخواد !!!!!!!!!!!
خدا میخواد مامان من میمیره
بابام میخواد میره زن میگیره
زن بابام میخواد جای مامان منو میگیره
اما من میخوام تنها باشم نمیشه ! میخوام گریه کنم نمیشه . میخوام بختدم نمیشه !!!
میخوام پیشه عشقم باشم نمیشه !
میخوام مامانم باشه نمیشه ! میخوام زندگی کنم اونم نمیشه !!!!!!! میخوام یکی باشه
عاشقم باشه نمیشه!!! باشه بازم حرفی نیست
خــــــــــــــــــــــــــــدا خواسته !!!!!!!! گاهي احساس ميكنم عروسك كوكي به خواسته هاي
بقيم !!!!
حالا همه ميگن شاد باش !بابا تو افسرده اي !!
اينه ديگه حالا اينا ميخوان باشه تن به خواسته هاي همه داديم اين هم روش !!!!
شادم !!همه چيز ارومه
be happy for ever !
دیگه چیزی به عنوان اعصاب ندارم . فقط میتونم بگم از بابام بدم میاد . هیچ درکی از شرایط
من نداره . نمیفهمه یه دختر تو زمانی که باید مادر کنارش باشه چه حسیه وقتی مادرشو
زیر قبر باید پیدا کنه!! جلوی اون زنه هرچی دلش میخواد به من میگه ولی دیگه امروز نتونستم
جوابشو ندم لااقل بفهمه با این وضعی که درست کرده برام چطور زندگی میکنم !
خیلی سخت دارم زندگی میکنم . همه انتظار دارن واسشون بهترین باشی .
کاش میشد مثه اون روزها که تنها بودم دوستام میومدن خونمون . مخصوصا ارشین .
وقتی میومد خونمون احساس میکردم خونمون دوباره گرمی که بعده مامانم از دست داد رو دوباره
داره. کاش میشد . یکم با مسخره بازی هامون غم هامو فراموش میکردم . یکم نازمو میکشید
میفهمیدم یکی دوسم داره .
دلیل ناراحتیمو میپرسید میفهمیدم ناراحتیم یکی رو ناراحت میکنه .
وااااااااااای هربار ازش مینویسم دلم براش بیشتر تنگ میشه . عشقش منو از درسو همه چیز انداخته
بعد مامانم تو عمرا اونو دوست دارم و تو دنیا فقط اونو دارم . اگه خدا یجوری اون هم ازم بگیره
دیگه مطمئنم خودمو میکشم .
اینم زندگی منه دیگه
كلا ........... !
اصلا و عبدا به هیچ وجه من الوجوه دوست ندارم وبم پر بشه از نوشته های عشقی و
به عبارتی LOVE Story !! اما بگم كه چي شد امروز صبح
ديروز بهش گفتم امروز ميتوني بياي بعد مدرسه اگه ميخواي منو ببيني !!ولي هيچ جايي
نميام . ت. راه حرفاتو بگو !!!!!
اون گفت :قبلا انقدر ناز نداشتياااااااااااااا !! با سر قبول ميكردي !!و ........
me : كدوم قبلا ؟همون قبلا كه تو ادم بودي ديگه؟؟
و . . . !
خلاصه از سر جلسه امتحان اومديم بيرون (امتحانو خوب ندادم )
ديديم يك اقا پسر خوش تيپ جلوي در مدرسه
ذوق مرگ شدمــــا ولي بروي خودم اصلا هيچ نياوردم
بعد سلام عليك و اينجور حرفها شروع شد بحث جدي:
ديالوگ هايي كه مينويسم نيست چيا گفتيم :
oon : تــو چــي راجب من فكر ميكني ؟ مسخره بازي درنياريا ! تورو خدا راستشو بگو
Man : ببين خودت هم ميدوني من چقدر دوست دارم . اما ميدونم كه واسه تو اصلا اينطوري
نيست !! بنظرم اصلا نميفهمي عشق چيه !!فقط در فكر تفريح و مسخره بازي هستي !!
خيلي راحت ميتوني از من دل بكني و با يكي ديگه باشي ! پشتت گرمه كه بي دختر
نميموني !
on:چرا فكر ميكني من انقدر ادم كثيفي بايد باشم ؟
me:سياه بازي درنيار !!نيستي ؟؟؟ هركي ندونه من كه ميدونم تو قبلنا چيكارا كردي ؟
on: قشنگ داري گذشترو تو سرم ميزني !! من اينا رو فقط به تو گفتم چون مطمئن بودم
دوسم داري و بي خيالم نميشي !! نميدونستم يروز واسه همونا بايد بهت باج بدم
man:اسمش باج نيست !!!!!!! چرت نگو !! اصلا بهت نمياد كسي رو دوس داشته باش ي!!
on : من همچين ادم بيخودي نيستم رويا !!! اعصابمو خورد نكن
man:راجبت اين فكرو ميكنم ! خودت گفتي راستشو بگو !!
oon : نميدونستم از نظرت انقدر ادم .... باشم!! ولي واقعا دوست دارم . بجون خودم
دارم راستشو ميگم !! البته نميگم عاشقه عاشق !!! چون نيستم ! نميتونم باشم
اما بهت بي تفاوت هم نيستم !!!
اوخـه دلم براش داشت ميسوختا اشكش داشت درميومد !!!!!!
ولي خيلي دوسش داااااااااااااااااااااااااااااارم !!! نميخوام حرفاشو باور كنم !
نميخوام فك كنه من انقدر خرم . ميدونم عاشقش بودن بي عقلي تمامه !!!!!!!
اما گناه داره اگه تنهاش بذارم ! من ميگم تنها نميمونه اما هركي باهاش باشه
فقط بخاطر چيزهاي ديگست !!!!هيچكس انقدر دوسش نداره
ميخوام بذارم واسه يبار كه شده بهم ثابت بشه ارزششو داره .
البته حرف هاي ديگه هم زديم كه اصلا حوصله ي توشتنشو ندار. یک ساعت و نیم با هم حرف زديم !!
واقعا من دليل اين كه اينارو اينجا مينويسم نميدونم !!ولي يجوري باعث ميشه
خالي بشم !!
حالم اصلا خوب نیست ! از غم دارم میمیرم . دلم میخواد یکی روبغل کنم و گریه کنم
یکی که منو درک کنه. دارم دیوونه میشم . اصلا خوب نیستم
نه اوضاع خیلی خوبه که شاد باشم نه ... !
واقعا نمیدونم چرا اینطوریم !!
فک میکنم لزومی نداره ناراحت باشم !! حتی حوصله ی ناراحتی هم ندارم
چرا امتحان ها تموم نمیشه اخـــــــــــــــه !!
سلام.
الان که میبینم بابام خیلی زنشو دوست داره !! حتی شاید یکوچولو بیشتر از مامان من!!
اینو از کارهاشو از حرفاش فهمیدم !!
نمیخوام مزاحم کسی بشم . اون که جای منو تنگ نکرده منم دیگه نمیخوام باهاش دربیوفتم !
کاری هم بهم نداره . فقط اگه خیلی ادای مادرهای خوبو بخواد دربیاره دیگه من منطقی فکر نمیکنم!
امروز رفتم خاک مامانم !! تاحالا هیچ وقت سرخاکش انقدر گریه نکرده بودم اما امروز... !
تمام راه چشام قرمز بود کلی تیکه بارم کردن !!
خونه هم که اومدم نه سلامی و هیچی رفتم تو اتاقم بعد یه نیم ساعت اومد و یکم باهام
حرف زد راجب چیزای مختلف . منم همه چیزو براش تعریف کردم !!!
البته میدونم که نمیتونه به بابام بگه !!!
ممنون
سلام.
خدای من کــــــــــــمك ! ۵شنبه امتحان دارم. اصلا نه ميتونم بخونم نه حوصله شو دارم
نــــه هيچ چيز ديگه اي !!
دلم ميخواد براي يه روز يه لحظه يه ساعت راحت باشم .
بدون استرسي از درس و هيچ اتفاق ريز و درشتي !!
دلم ميخواد فكرم فقط براي يه روز ازاد باشه!
به ارامش كه خيلي وقته از دست دادمو بدست بيارم دوباره !!
دوس دارم تظارهر كنم هيچي نشده اما نميتونم !!!
براي اروم شدنم بدجوري به يه مرحم نياز دارم امـا !
من نميخوام بابام سرم داد بزنه يا باهام بدرفتار كنه . ميخوام منو درك كنه بفهمه من
تو چه وضعيم !!
تحملش سختـ ـ ــ ــ ـ ـه واقعـ ـ ا !
حوصله ي هيچكدوم از دوست هامم ندارم نميدونم چرا
مرسي كه وقتتونو بهم دادين
خداحافظ !
تا حالا شده بدونین یکی چقدر کثیفه ... اصلا بدونین تو رو واسه چی میخواد
ولی باز هم عاشقش بمونین !!! نمیدونم چرا ولی نمیتونم بی خیالش بشم !
میدونم دوسم نداره اینارو همه رو میدونم اما واقعا عاشقشم !!
خدا اخر عاقبت منو بخیر کنه !!
۵شنبه امتحان دارم مثلا میخواستم امروز بخونم یکم ولی تا ۲ صفحه خوندم جمع
کردم . نمیتونم !
امروز خیلی داغون بودم . زن بابام اومدتو اتاقم دید دارم دیوونه میشم گفت میخوای بهم
بگی چی شده منم گفتم نه !! ولی کاش میگفتم !!
کم کم داره ازش خوشم میاد .
خونوادش شمالین . میگه بعد امتحان ها منو میبره شمال !!!
نمیدونم برم یا نه !!!
دارم فکر میکنم زندگی انقدر ها هم بد نیستا !! هرجور بهش نگاه کنی همونطور میشه !!
راستی فکر کنم سلام یادم رفت !!!
لا اقل خداحافظی کنم !!
من اسمم رویاست .
۱۷ سال و ۸ ماه سنمه
و بقیه تو ادامه مطلب
حوصله این زنه هم ندارم !! مهربونی میکنه بی خودی !!من نمیخوام خب !!
پنج شنبه رفته بود عکس هاشو ظاهر کنه بعد یکی رو اورد تو اتاق من که بهم نشون بده
گفت میخوای همینجا بذارم !!
من گفتم چی !! چیز دیگه ای نمیخوای که ها!!
بعد گفت همینجوری گفتم !!
پررو !! راس راس واستاده میگه عکس منو بذار تو اتاقت !!!
مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــــــــان جونم دلم برات تنگ شده خيلي زياد !!!!
حالم اصلا خوب نيست ! حوصله هيچكسو هيچ چيزو ندارم !
نميدونم چه مرگم شده !!
به معناي واقعي دارم ديونـــــــــــــــــــــــــــــــه ميشم !!
تحمل اينهمه رنج و عذاب براي يه دختر تو اين سن زور نيست !!!!!!
نميتونم . دلم ميخواد گريه كنم !!!! يكي بياد كنارمو دليل گريمو ازم بپرسه اما
كـــــــــــــي !! كاش منو درك ميكردن
یادته بهت گفتم تا تو بمیری خودمو میکشم !!
اما نشد ... تو رفتی و من هنوز دارم به زندگی سگیم ادامه میدم !!!
خستم به خدا
وقتي از دستش ميديم حسرت يه لحظه داشتنشو ميكشيم !!!
دلـــم برات تنگ شده مامان جونم !! امروز تو تقويم ديدم نوشته بود : ۳خرداد روز مادر !!
كاش بودي!! هميشه اين موقع ها دغدغه كادو خريدن براتو داشتم !!
بيا ببين دخترت الان چي شده !!! دلــــــــم برات تنگ شده خيـــلـــي زياد !
ميخوام ببوسمت ...بغلت كنم
ميخوام بيام تو اشپزخونه و بپرسم غذا چي داريم !!
ميخوام بــــــــــاشي !!هرجور كه ميشه
خواهش ميكنم خـــدا حقير شدن من ديدن داره برات !!!
زندگیم خیلی بد میشه ... اینو میدونم
دیگه نه تنهام ه میتونم دوستامو بیارم خونه نه همش برم بیرون !!!!
خداکنه نخواد کارگاه بازی دربیاره تو زندگی من عین این فیلمااااااا !!!
الان که فکر میکنم تنهایی ررو بیشتر دوس دارم !
خب حسه مقدمه چینی ندارم یه راست میرم سره اصلش :
دیروز زن بابای گرام اینجانب زنگ زد به من که میخواد منو ببینه . منم قبول کردم جلوی یه
رستوران همدیگه رو دیدیم.
تمام حرف های بین ما :
من: سلام
- سلام عزیزم . خوبی؟
من:اره مرسی
- چجوری شد که اومدی؟ من اصلا فکر نمیکردم با اون رفتاری که اولین بار منو دیدی ...
من:اون روز عصبی بودم بعدشم تو که چه من بخوام چه نخوام زن بابامی پس رضایت من
لازم نیست . اون خونه هم که من فقط تنهام تو هم باشی جای منو نمیگیری .
- چه جالب. چقدر خوب با این جور مسائل کنار میای
من:پس خودت هم میدونی که وجودت یه موضوع عادی نیست و یه مسئلست ؟
-اره ... مگه میشه نباشه . دارم میام تو اون خونه جای مادرتو برات پر کنم
من: این کارو که مسلما نمیتونی بکنی
- به هرجال سخته که عشقه بابات که یه موقع واسه مامانت بوده رو نسب به من ببینی !
من: اگه تو اون خونه نباشی نمیبینم ولی واقعیته در ضمن کلا اقایونو خوب میشناسم
-چطور مگه؟
من:دیگه وارد حاشیه نشو
- یعنی واقعا میشه من تو اون خونه با شما زندگی کنم ؟
من:اره چرا که نه
- باور نمیکنم
من: ولی به من نباید کاری داشته باشیااا . نیازی نیست سعی کنی منو تربیت کنی و
.
.
.
و کلی حرف چرته دیگه . البته من بلاخره تیکمو بهش انداختمو گفتم:
نمیخوام بیای منو تربیت کنی برای من تو اون خونه مثه کلفتی هیچ نقش دیگه ای اجرا نمیکنی !!
بعد هم از هم جدا شدیم
دلم براش یه کوچولو سوختاااااا ولی دیگه ..
دیگه دیگه دیگه...
هیچی. امشب شاید باز اپ کردم .
بااينكه چند ماه از مرگش ميگذره اما بي تفاوت بود !!
خونه بدون اون مثه يه قبره ! خيلي خشكه
نميشه تحمل كرد ...
الان دلم ميخواد بابام اون زنه رو بياره خونه !!! نميدونم شايد از اين خشكي و بي روحي دربياد !
برم سر اصل كلام : يه تصميمات فوق جديد و مهم گرفتم كه به زودي ميگم .
ديگه اتفاقي يادم نمياد كه افتاده باشه پس وقته شما هم نميگيرم