وقتی دل تو سینت نباشه


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 32
بازدید کل : 68689
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1




عشق

 

بیشتر آدم های این دنیا مادی گرا هستند

ازصبح تا شب به فکر جمع کردن پول

و به آدم های اطرافشون از جنبۀ مادی نگاه می کنن

فلانی چقدر پول داره

فلانی چند تا ماشین داره

طمع این آدم ها انتها داره ؟

مگه کفن هم جیب داره ؟

اما در این دنیا آدم هایی هست که عاشقند

امام حسین گفت: اگر مسلمان نیستید، آزاده باشید

آزاده یعنی با عشق زندگی کردن و با عشق جاودانه شدن

آزاده یعنی در برابر ظلم و ستم تا آخرین قطره خون ایستادگی کردن

شهیدان آزاده هستند، که با عشق به امام حسین در راه خدا جنگیدند

و تا ابد جاودانه شدند و همیشه زنده هستند.

۱۳٩٠/٩/٢٢  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (1)

 

بابا دعا کن

 

سلام بابا

با اینکه به خوابم نمیای ...اما با این حال دلم نمیاد ازت گله کنم .بابا بیا بغل ام کن هر روز بیشتر از قبل غصه میخورم درد از روح ام به جسم ام رسوخ کرده...نمیشه  نه بابا جونم ..هیچ راهی واسه کم شدن درد هام نیست

بیا دستمو بگیر ببین لرزش قلبم لرزه به دست هام کشونده

بابا تو رو خدا دعا کن

نه واسه من ...میخوام واسه مامان دعا کنی .میخوام واسه رضا دعا کنی واسه انسان های پاکی مثل رضا که از زخم هایی که دنیا به دلشون میزنه رنج میبرن

واسه فقر جامعه مون که داره پیکر هر موجودی که روح داره رو عذاب میده ...

فقر مالی؟

نه مهربونم...اینکه دیگه همیشگی شده

بوی فقر به همه جا رسیده.

فقر انسانیت

فقر محبت

فقر پاکی و نجابت زنانمون

فقر مردانگی مردانمون

فقر ایمانمون

بابا دلم گرفته ...کاش بمیرم نمیخوام این دنیا رو

بابا با اینکه دلم گرفت از وقتی رفتی اما الان میگم خدا رو شکر از این فقر دور شدی

راننده تاکسی واسه 100تا  تک تومانی حرمت میشکنه بخاطر ناچیز ترین مقدار لقمه حروم مهمان سفره اش میکنه

پدرهایی که به خاطر ناچیزترین مقدار شرمنده بچه هاشون میشن

زنی که بخاطر فقر ....

تازه این ها بهترین نوع فقر بود ....فقر مالی

امان از فقرهای دیگه هیچی نگم بهتره بابا

امشب دلم گرفته...از آدم ها یی که براحتی حرمت میشکنن

دلم از این آدم ها از این  دنیا گرفته...

ای کاش زمان به گذشته برمیگذشت به دوران کودکیم اون روزهایی که با چشم هام هر چیزی رو می دیدم قشنگ بود

آدم ها پاک بودنو مهربون

یه روزی ما بهترین مخلوق بودیم اما الان چی؟

شمار اندکی انسان های خوبی هم که هست داره زیر بار این همه فقر نابود میشن

بابا واسه ما آدم هایی که توی قفس دنیا اسیریم دعا کن...

 

به امید روز وصال

۱۳٩٠/۸/۱٤  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (7)

 

رویای منو بابا

 

دو بخش دارد : با ... با ... که می شود بابا

همین که هست در آن قاب عکس ، آن بالا

 

همین که زل زده بر چشم های غمگینم

نشسته در دل خاک آن جسم  پاک بابا

 

همین که نیست که غمخوارم شود گاهی

اتاق با نفسش گر بگیرد از گرما

 

همین که نیست کشتی بگیرد او با من

تا در آغوش بگیرمش مثل یک رویا      

همین که نیست که با هم  برویم

 به مسجد ، هیئت ، خرید  و یا هرجا

 

همین که نیست که ما را مسافرت ببرد

تهران ، قم ، مشهد امام رضا

 

همین که نیست بگوید : خسته نباشی دخترم!

همین که نیست کندآغوش اش را برویم باز

 

چرا ز قاب تکانی نمی خوری ای مرد؟!

چرا سراغ نمی گیری از من تنها.. بابا

 

نگاه کن همه نمره های من عالیست

نگاه کن تو به این برگه حضرت والا!

به گریه سر روی زانو می نهم و خوابم می برد

قاب عکس زمین  می خورد مثل یک رؤیا

 

نشسته است پدر در کنارمن با شوق

بوسه می زد و می گفت دختر من بر پا

ببین کنار تو هستم بلند شو خوش خواب

 آهای دخترم  بگیر دستم را

 

کشید چفیه به چشمان ابری و باران...

گرفت خودکار از دست کوچک ام بابا!

 

 

۱۳٩٠/٧/۳  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (6)

 

سکوت پر از درد

 

پدرم مرد. همه چیز در یک لحظه وبه همین کوتاهی اتفاق افتاد.پدرم مرد و

وقتی تمام غرور او لای کفن سفید داخل یک قبر کوچک جمع شده بود من

مفهوم کوچک بودن دنیا را با تمام وجودم حس کردم.

پدرم مرد اما بازهم خورشید طلوع کرد و دوباره ماه درخشید .

کودک همسایه متولد شد. آسمان بارید. ماشین عروس از کنارم گذشت ... .

پدرم مرد و هیچ چیز تغییر نکرد .... زندگی همچنان جاریست.

مادرم میگه : دلم برای  روزهایی که بابات بود تنگ شده 

گلوم بغض میکنه و یادم میاد خیلی وقته دل منم تنگ شده اما به خاطر

دلداری به مادرم به روی خودم نمیارم.

می پرسه:چند روزه ندیدیمش؟

صورتم رو بر می گردونم تا اشکامو نبینه .

میپرسه : تو دلت تنگ نشده؟ 

پشتمو می کنم به مادرم و سرم رو به کاری گرم می کنم تا صورتمو  

نبینه اما دلم میخواد هوار بکشم .آهسته میگم:نمی دونم.بابارفته و ما

زندگی جدیدی داریم.

میاد پشت سرم و دستشو میزاره روی شونم و من به دنبال بهانه ایی میگردم و از آنجا میرم

 از نگاهش دور میشم. اشکهام فرصت

خودنمایی پیدا میکنن....

 بابا جون خیلی دوستت دارم .

 

به  امید روز وصال

۱۳٩٠/٧/۱  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (2)

 

با شنیدن صدای آمبولانس دنیا دوره سرم می چرخه

 

سلام بابای مهربونم

 

بابا مگه همیشه نمیگفتی  ته تقاریه بابام .مگه همیشه نمیگفتی گریه نکن با اشک هات دلم میگیره.

بابا کجایی عزیزم؟!!....بیا دیگه

 آزاده ی  بابا دلش گرفته هر شب بعد تو با چشمهای غرق اشک میخوابه. بابا باورت نمیشه.. از خدا بپرس ...ببین هر شب توی بغلش گریه میکنم.

 بپرس از خدا بهت میگه چقدر دلتنگتم... بپرسی میگه به دست های هر پدری میرسم خیره میشم تا شاید دست های بابای خودمو تو ذهنم احساس کنم .

بابا این اصلا انصاف نیست که حتی دیگه به خوابم نمیای.

یادم نرفته وقتی جانماز قشنگ ات رو جلوت پهن میکردم دعام میکردی " پیر شی بابا..."

بابا بیا ببین آزاده ی تو... توی اوج جوونیش پیر شده بیا ببین بابا ...بیا ببین گل پرپرام بالاخره دعای خیرت مستجاب شده بابا...

 درد بی پدری خیلی سخته... بخدا سخته بابا

  من توی حسرت دیدن چهره ی مظلومت هزار سال پیر شدم بابام

دلم میسوزه با این همه خاطرات

با شنیدن صدای آمبولانس دنیا دوره سرم می چرخه

 بابایی که توی آمبولانسه و من فقط التماس میکتم بابا مقاومت کن بابام نفس بکش آزی ت کنارته... بابا میترسم... بخاطر من نفس بکش ...بابا نگاه ام کن ...چشمهاتو نبند آزیت طاقت نداره دلش میگیره... بابا تو رو خدا تحمل کن... بابا تو رو خدا بازهم بجنگ ایندفعه برای منو مامان بجنگ.

این ها رو تو دیدی بابا ...بال بال زدن منو دیدی بابا.اشکهای منو دیدی بابا..نگو که حس نکردی قلبم سوخت .بابا سوختم از داغت

بابام

وچه حس بدیست وقتی توی بیمارستان  بهم میگن شناسنامه ی پدرت رو بده

و چه درد بزرگیه وقتی  مهر باطل شدن به صفحه ایی بخوره که از دوران بچه گیت از ترس اینکه مبادا این صفحه یه روز سیاه بشه همیشه سری ردش میکردی یا با دیدنش واسه کوچکترین تصوراتت اشک تو چشمهات جمع میشد.

اما حالا این اتفاق افتاده و دلم هم مثل شناسنامه ات پانچ خورد بابا.

.......

 

 

به امید روز وصال

۱۳٩٠/٦/٢٩  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (7)

 

دل من خیلی صبور

 

سلام بابا

 

کاش بودی بابا

نفسم بالا نمی یاد

بغض دارم

 یک دنیا غم دارم توی قلبم

غم بی پدری دارم بابا

همه ی بچه ها وقتی کوچیک اند دعا میکنند زودتر بزرگ شن

اما من ....

همیشه از گذشت زمان میترسیدم

آخه هر چی برزگتر میشدم بیشتر میفهمیدم وضعیت بیماریت چقدر خطرناکه

انگار با من بزرگ میشد

ای کاش هیچ وقت زمان نمیگذشت

دلتنگم بابا...

دلتنگ دست های گرمت .دست هایی که الان زیر یه خرمن خاک

یعنی چه بلایی بر سر چشمهای مهربونت اومده

دلم گرفته بابا

کاش بودی بابا

....

 

 

به امید روز وصال

۱۳٩٠/٦/٢٤  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (2)

 

بالاخره مشکل وبلاگ حل شد و بازهم آپ..

 

 

هدیه روز پدر.... بارون اشک هام بود

 

سلام بابا

 

دلم خیلی هواتو کرده.هیچ میدونی؟

تو حال منو خوب میفهمی میدونی چشم انتظاری خیلی سخته...

بابا خیلی سخته

بابا دلم نمیتونه نگرانت نباشه

تو رو خدا  دوباره زنده شو

هر وقت اسمت روی زبونم میاد سوزش قلبم هزار برابر میشه

خدایا الان وقتش بود؟

خدایا دیگه دارم کم میارم

خدایا تو دل داری؟تا حالا دلتنگ شدی؟میدونی من چند ماهه دلتنگم؟

خدایا تا حالا درد تو سینه ات داشتی؟

تا حالا اشک ریختی؟

خدایا تا حالا به حال من فکر کردی؟

خدایا خیلی ناراحتم

ای کاش بودی بابا

ای کاش بودی و بغلم میکردی

خدایا آغوشت رو واسم باز کن حال خوشی  ندارم دلتنگم

خدایا به آغوشت پناه ام بده نمیخوام کسی اشکامو ببینه

بابا ...

بهترین پدر دنیا

 

به امید روز وصال

 

۱۳٩٠/٥/٢٥  توسط آزاده  |  پيام هاي ديگران (10)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همچنان لحظه های سرد تنهایی میگذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم.
همچنان عمر میگذرد ولی هنوز باور ندارم که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است .
همچنان زندگی ساز خودش را میزند ولی سرنوشت با آن ساز نمی رقصد.
همچنان در حسرت بهار نشسته ام ، اما نمیدانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشته ام .
این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر میکند اما نمیداند حتی این بهانه ها نیز دیگر به یاری او نمی آید .
همچنان هوای چشمهایم گریان است ، روزها بارانیست و شبها طوفانیست.
همچنان این لحظه های نفسگیر زندگی را میگذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست.
امید من دیروز بود که گذشت ، امید من فرداست که از فردا نیز نا امیدم.
دیروز هر چه بود گذشت ، اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت و در دلم باقی خواهد ماند.
همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک میفهمم که پرپرم.
همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس میفهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم!
همچنان از سکوت سرد شبانه میفهمم که آسمان بی مهتاب است و امشب نیز شب دلگیریست !
همچنان باید درون خودم فریاد بزنم ، درون خودم اشک بریزم و ناله کنم .
ای خدا تو شاهد روزگار من باش ، و بیا این درد بی درمان مرا درمان کن.
دلم میخواهد شاد باشم ، اما شادی جای دیگری اسیر است.
دلم میخواهد امیدوار باشم ، اما امید من خواب است .
همچنان لحظه های سرد زندگی میگذرد اما هنوز باور ندارم که وجودم از سردی لحظه ها یخ زده است.

 




:: بازدید از این مطلب : 289
|
امتیاز مطلب : 102
|
تعداد امتیازدهندگان : 23
|
مجموع امتیاز : 23
ن : [cb:post_author_name]
ت : [cb:post_create_date]
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دل نوشته ها و آدرس life.del.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com